سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه گرفتاری اش را به نامهربان شکوه کند، حکیم نیست . [امام علی علیه السلام]
yazd blog
درباره



yazd blog

وضعیت من در یاهـو
کوشا
ما بر سر پیمان خود استواریم . . .
آهنگ وبلاگ

دُم ایشان بالا!<\/h2>

شاید او میخواهد<\/h2>

معرفت گوش کنیم!<\/h2>

تا بدانیم چرا<\/h2>

توی گِل مانده ولی رو دارد!<\/h2>

وَز همان “رو“ی، بسی،<\/h2>

کینه و بغض و حسد در دل تار<\/h2>

به غریبان دارد<\/h2>

<\/h2>

<\/h2>

امسال بعضی ها در تهران با مشت و لگد و چاقو و قمه به جان عزادارن امام حسین(علیه السلام) افتادند. گناه افراد فوق که در تصویر میبینید این بوده است که به جای همراهی با تروریست های گروهک منافقین و یاری کردن بهائی ها و کمونیست ها و مارکسیست ها و دیگر خدانشناسان، داشتند در ظهر عاشورا و در اقدامی خائنانه! عزای سالارشهیدان را برگزار می کردند.


دشمنی با من و امثال منش بود؛<\/h2>

چرا<\/h2>

بغض ایران دارد؟<\/h2>

بهر جنگ آمده با دین خدا<\/h2>

وای بر ما اگر این بار ببندیم دهان<\/h2>

که خیالش برود<\/h2>

کوفه سالار ندارد امروز<\/h2>

که بگوید با خویش:<\/h2>

کوفه محراب ندارد فردا<\/h2>

وای بر ما اگر این بار خورَد شمشیری<\/h2>

فرق” مولا حیدر<\/h2>

<\/h2>

****<\/h2>

.

.

.

.

کینه جو، هلهله “زن”<\/h2>

خورده هوشی به سرش آیا هست؟<\/h2>

سر سوزن ذوقی<\/h2>

هم ندارد آیا؟!<\/h2>

به همین علت و بی ذوقی و بی هوشی بود<\/h2>

که دگر آب، ز جو رفته کنون<\/h2>

رفته از جوی دگر،<\/h2>

آبهائی چه زلال<\/h2>

پول هائی چه حلال!<\/h2>

شاید آن بالاها<\/h2>

خورده کفگیر، تهِ دیگ چلو<\/h2>

شامشان گشته کنون<\/h2>

الکی شفته پلو!!!<\/h2>

آب را گِل نکنیم<\/h2>

شاید آن بالا دست<\/h2>

توی لندن مثلاً،<\/h2>

پسری میخورد آب<\/h2>

پس گوارای وجود!<\/h2>

نوش جانت این آب<\/h2>

<\/h2>

جان شاعر اما میلرزد<\/h2>

که پدر زور زیادی دارد!!!<\/h2>

در دلم میخندم<\/h2>

به همان کودک هفتاد بهاران دیده<\/h2>

قدمش بر دیده<\/h2>

همسرش فهمیده<\/h2>

<\/h2>

“میر” یا همسر آن بانوئی<\/h2>

که گمانش رفته<\/h2>

وطنم ملعبه ی اوباش است<\/h2>

و بُود نوبت اقرار به تکرار خطا<\/h2>

او ولی میخواهد<\/h2>

شب و هر روز میان دو خیابان شلوغ<\/h2>

برود کِل بزند<\/h2>

<\/h2>

موی خود را چو هوادارانش<\/h2>

اَلکی ژل بزند<\/h2>

گاه و بیگاه به درگاه سروش!<\/h2>

حرف باطل بزند<\/h2>

توی لفافه ی صد ناز و اَدا<\/h2>

به من و ما و شما جمله همی،<\/h2>

طعنه ی خنده فزا، هِی بزند<\/h2>

رهنورد است آخِر<\/h2>

میر باشد به گمانم شویَش<\/h2>

<\/h2>

بگذارید برای خودش امروز اینجا<\/h2>

خرده حالی بکند<\/h2>

یا کمی آنسو تر،<\/h2>

کنج حیاط<\/h2>

قیل و قالی بکند<\/h2>

عشق و حالی بکند<\/h2>

شاید او میداند؛<\/h2>

نتواند امروز<\/h2>

بهر آن توبه نصوح مجالی بکند<\/h2>

این چنین بود که گفتیم اکنون:<\/h2>

دُم ایشان بالا!<\/h2>

شاید او میخواهد<\/h2>

معرفت گوش کنیم!<\/h2>

تا بدانیم چرا<\/h2>

توی گل مانده ولی رو دارد!<\/h2>

چشم نامحرم و بیگانه بدین،<\/h2>

بومِ ایران دارد<\/h2>

ناسزا میگوید<\/h2>

به من و ما و شما<\/h2>

معرفت بر لب ایشان جاری!<\/h2>

علتش بی عاری<\/h2>

حاصلش بیماری<\/h2>

خفته در بیداری!<\/h2>

باز هم میگویم:<\/h2>

دم ایشان بالا!<\/h2>

معرفت گوش کنیم<\/h2>

معرفت بر لب آن قاتل ملعون جاریست<\/h2>

رجوی کیست مگر؟<\/h2>

نه همان مردک زالو صفتیست<\/h2>

که تکان داد دمش تا که بخندد صدام؟<\/h2>

نه همان دشمن قرآن خداست؟<\/h2>

که ز ایران در رفت؟<\/h2>

نه مگر کشت هزاران تن ایرانی را؟<\/h2>

او مگر نوکر صدام نبود؟<\/h2>

کردها را مگر اعدام نکرد؟<\/h2>

شیعیان را نه مگر کشت هم او<\/h2>

تا بخندد صدام<\/h2>

تا اَبَد میگویم:<\/h2>

دُم ایشان بالا!<\/h2>

شاید او میخواهد<\/h2>

معرفت گوش کنیم!<\/h2>

تا بدانیم چرا<\/h2>

توی گِل مانده ولی رو دارد!<\/h2>

وَز همان “رو“ی، بسی،<\/h2>

کینه و بغض و حسد در دل تار<\/h2>

به غریبان دارد<\/h2>

شعر از علی میرزائی دی ماه 1388


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/12/1:: 1:24 عصر     |     () نظر